آتشکده خاموش

شب است و در گلوی جان خسته ام، تو می دمی و آفتاب می شود

آتشکده خاموش

شب است و در گلوی جان خسته ام، تو می دمی و آفتاب می شود

خاموشی تقوای مانیست

تمامی الفاظ جهان رادراختیارداشتیم و

آن نگفتیم

       که به کارآید

چرا که تنهایک سخن

               یک سخن درمیانه نبود:

_آزادی !

مانگفتیم

توتصویرش کن!

نقش افکارعمومی وجایگاه آزادی

به نامش به یادش درپناهش

افکارعمومی عبارت است ازوجودیک مسئله مشترک دریک جامعه که عموم افرادآن جامعه برای حل آن مسئله دغدغه ای مشترک دارندوبه دنبال راه حل

مشترک هستندودرمسیرآن راه حل دست به اقدام می زنند افکار عمومی یک فشار عمومی است که به صورت موج خودرا نشان می دهد بسیارمهیب وکوبنده

 است وهیچ قدرتی راتوان  مقابله باآن نیست ,این موج گسترده افکاردربرابرنارضایتی ازحکومت شکل میگیرندونیازوخواست خودراازحکومت مطالبه

میکندو درصورتی که پاسخ مثبتی اخذ نکند تا مرحله نابودی حکومت وتغییرآن پیش می رود

حکومت آرمانی حکومتی است که درمقابل این موج نارضایتی گسترده به جای ایستاگی درمقابل آن درکنارآن قرارمی گیردچرا که این موج مهیب که زمانی

 به صورت اکثریت خاموش چون دریائی آرام جلوه می نموداکنون به علت وجود پاره ای از مسائل مشترک در دل خود تبدیل به موجی بیدار شده است

تفاوت بین افکارعمومی ومردم :

- مردم ممکن است اشتباه کننداماافکارعمومی اشتباه نمیکند

   - مردم به صورت دریاوافکارعمومی مانند موج است دریا همیشه هست اما موج همیشگی نیست

به عبارتی دیگرافکارعمومی یک عکس العمل ناشی از فشاروارده بر جامعه است که میتوان گفت وجدان بیدار یک ملت است که اگر فوران کند هیچ چیزرا

نمیشناسد وبه هیچ کس وفادارنیست به عبارتی هیچ چیز مانند افکارعمومی بی وفا نیست وهیچگاه به خدمات پیشین حکومتها برای پذیرش اشتباهاتشان اهمیت

نمی دهد

حکومتی که به  قصد مبارزه با افکارعمومی  برمیخیزدومیخواهداین موج خروشان را به هروسیله ای باالاخص با بکارگیری ابزار خشونت سرکوب کند حتی

اگر به فرض به حق هم باشد در حقیقت به آزادی ملت حق حیات نمی دهند اگر کسی گمان کند انسان حق طلب نمی تواند آزادی طلب باشد,چون آزادی موجب

رواج باطل می شود.باید گفت بعکس شما که حق جویید,حق را می خواهید کجا بجویید؟اگر ازراههای بشری می روید,بایداجازه دهید تا همه سخنان گفته شود

,آنوقت شما حق را در میان آن پیدا می کنید.استماع اقوال سپس اتباع احسن .پس نه تنها حق جویی با آزادی خواهی منافات ندارد ,بلکخ ملازمه هم دارد.شما

اگرحقجو هستیدبایدآزادی خواه هم باشید.نگوییدباید فقط به حق ها آزادی داد,چون سوال این است که کی معلوم می شودچه چیزحق است چه چیزباطل؟کشف

حق خودمسبوق به آزادی است .

حق این است که آنچه با حق دشمنی دارد,قدرت است نه آزادی .آنان پنداشته اند که اگربا قدرت جلوی مخالفان وافکارعمومی  رابگیرند حکومت حق آنان رونق

 می گیرد وهرگزنیندیشیده اند که قدرت ,فسادهایی می آورد باطل تر از هرباطل.و بعلاوه مجال تمییز حق از باطل راهم تنگ می کند.ما کمتر دیده ایم کسانی که

 درمخالفت با آزادی سخن می گویند,به همان اندازه بلکه نصف آن درآفات قدرت سخن بگویند!ندیده ایم.این نیست مگر به دلیل پرورده شدن درظل نظام استبدادی

 وغیرآزاد.ونیست مگربه دلیل عاشق افکارخودبودن.ونیست مگربه دلیل  گرسنه قدرت بودن.چرا آفات قدرت را نمی بینند؟ مگرقدرت آفات ندارد مگر یک نظام

 سلطه گر,اجازه میدهدحقی که برضداوست رواج یابد؟مگرهمه افکار را برای اثبات حقانیت ومشروعیت خود به استخدام نمی گیرد؟بعلاوه یک نظام سلطه گر,حتی اگرحق طلب  

هم باشد,مگر عقلش به همه حقها می رسد؟مگر حق براو مشکوف است ؟مگر با مشارکت همگان نبایدازحق پرده برداری شود؟یک نظام سلطه گرمگر خود رابزرگترین حق نمی

شماردکه بفیه حقها باید برمبنای او سنجیده شوندوکسب حقانیت کنند؟مگرحول دستگاه قدرت واستبداد,یک مشت آدم رشوه گیر,مداح,متملق و بی شخصیت جمع نمی شوند؟مگر

اینها فسادعملی واخلاقی نیست ؟کسانیکه به اندک بهانه ای آزادی را محکوم می کنند,چرا این همه مفاسد را می بینندو دو کلمه درآفات قدرت مطلقه سخن نمی گویند؟...

تولد یک وبلاگ

این وبلاگ در غروب یک روز گرم مردادی افتتاح شد تا دریچه ای باشد از واقعیت به دنیای مجازی... 

خوشحال خواهم شد اگر دوستانی از جنس آب و آینه اینجا پیدا کنم. 

 

 

 

 

 

                                                              با آرزوی بهترین ها برای اهالی بلاگستان